در این مقاله، برخی از متداولترین روشهای ارزشگذاری استارتاپها بررسی شده و مزایا و معایب هر کدام تحلیل میشود. ارزشگذاری یک استارتاپ صرفاً یک محاسبه عددی نیست؛ بلکه ترکیبی از تحلیل دادهها، درک شرایط بازار و شناخت مرحله رشد کسبوکار است.
به همین دلیل، روشهای مختلف ارزشگذاری در قالب سه رویکرد اصلی طبقهبندی میشوند:
- رویکرد مبتنی بر نوع تحلیل
- رویکرد مبتنی بر زمان
- رویکرد مبتنی بر سطح بلوغ کسبوکار
رویکرد مبتنی بر نوع تحلیل
در این نوع دستهبندی، روشهای ارزشگذاری از نظر کمی، نسبی و کیفی تفکیک میشوند:
- روشهای کمی:
بر اساس دادههای مالی، فرمولهای ریاضی و مدلهای تحلیلی هستند. این روشها عموماً برای استارتاپهای در مراحل رشد یا بلوغ بهکار میروند، چون دادههای مالی آنها در دسترس است. - روشهای نسبی:
ارزش استارتاپ را با مقایسه با شرکتهای مشابه در همان صنعت تعیین میکنند. این رویکرد با تحلیل نسبتها و ضرایب، دیدی بازارمحور از ارزش واقعی ارائه میدهد. - روشهای کیفی:
برای استارتاپهای مراحل ابتدایی مناسبترند. در این روشها ارزش بر پایه ویژگیهای غیرمالی مانند توان تیم، نوآوری محصول و ریسکها برآورد میشود.
جدول زیر، ۱۱ روش مطرح ارزشگذاری استارتاپها را بر اساس نوع تحلیل دستهبندی میکند:
| روشهای ارزشگذاری کمی | روشهای ارزشگذاری نسبی | روشهای ارزشگذاری کیفی |
| تنزیل جریانهای نقدی (DCF) | ارزش منصفانه بازار | تجمیع عوامل ریسک |
| ارزش روز تعدیلشده با ریسک | نمونهکاوی تحلیلی | کارت امتیازدهی |
| هزینه بازتأسیس | ضرایب | برکوس |
| سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) | مقایسهای | — |
رویکرد مبتنی بر زمان
در رویکرد زمانی، ارزشگذار مشخص میکند که تحلیل خود را بر اساس گذشته، حال یا آینده انجام میدهد.
- ارزشگذاری مبتنی بر گذشته:
تمرکز بر دادهها، عملکرد و هزینههای تاریخی شرکت دارد. برای مثال، در روش «هزینه بازتأسیس»، هزینه ایجاد مجدد شرکت از ابتدا بر اساس دادههای گذشته محاسبه میشود. - ارزشگذاری مبتنی بر حال:
تحلیل با توجه به وضعیت فعلی استارتاپ انجام میشود. این رویکرد شامل بررسی داراییهای جاری، عملکرد عملیاتی، وضعیت رقابتی و شرایط بازار کنونی است. - ارزشگذاری مبتنی بر آینده:
اساس تصمیمگیری بر پیشبینیهای آتی مانند رشد درآمد، جریانهای نقدی پیشبینیشده و سودآوری احتمالی است. روشهایی مانند DCF نمونه بارز این رویکرد هستند که بر آیندهنگری مالی تکیه دارند.
دسته بندی روشهای ارزشگذاری مبتنی زمان به شکل تصویر زیر است:

ارزشگذاری استارتاپها بر پایه زمان
دسته بندی روشهای ارزشگذاری مبتنی سطح بلوغ
در انتخاب روش(های) مناسب ارزشگذاری به سطح بلوغ کسبوکارها توجه میشود. در تصویر زیر روشهای ارزشگذاری مبتنی بر سطح بلوغ دسته بندی شدهاند.

ارزشگذاری استارتاپها بر پایه بلوغ
معرفی روشهای متداول در ارزشگذاری استارتاپها
در دنیای پویای استارتاپها، انتخاب روش ارزشگذاری مناسب میتواند تفاوت بین جذب سرمایه موفق و از دست دادن فرصتها باشد. ۱۱ روش رایج برای ارزشگذاری کسبوکارها وجود دارد که بسته به مرحله رشد، نوع صنعت و میزان دادههای مالی قابلدسترسی انتخاب میشوند. این روشها عبارتاند از:
- تنزیل جریانات نقدی (Discounted Cash Flow – DCF)
- هزینه بازتأسیس (Cost to Duplicate Method)
- ارزش روز تعدیلشده با ریسک (Risk-Adjusted Net Present Value)
- سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital Method)
- ضرایب (Multiples Method)
- منصفانه بازار (Fair Market Value)
- ارزشگذاری مقایسهای
- نمونهکاوی تحلیلی
- کارت امتیازدهی (Scorecard Valuation Method)
- تجمیع عوامل ریسک (Risk Factor Summation Method – RFS)
- روش برکوس (Berkus Method)
تنزیل جریانات نقدی (Discounted Cash Flow)
روش DCF یکی از دقیقترین و پرکاربردترین مدلهای کمی در ارزشگذاری شرکتها است. در این رویکرد، ارزش فعلی یک کسبوکار از طریق پیشبینی جریانات نقدی آینده و سپس تنزیل آنها با یک نرخ مشخص محاسبه میشود.
کاربردهای روش DCF
- تعیین ارزش فعلی شرکتها با تحلیل جریان نقدی آتی
- ارزیابی توان مالی و ظرفیت سودآوری در آینده
- تصمیمگیری آگاهانه در خرید، ادغام یا فروش داراییها
مزایای روش DCF
- دقت بالا بر اساس دادههای واقعی و پیشبینیشده
- انعطافپذیری در تطبیق مدل با شرایط خاص هر کسبوکار
- پوشش تمام جریانات نقدی تأثیرگذار بر ارزش نهایی
معایب روش DCF
- وابستگی شدید به پیشبینیها و نرخ تنزیل
- احتمال خطا در برآورد دادههای آینده
- تأثیر قابلتوجه تغییرات کوچک نرخ تنزیل بر نتایج
به بیان ساده، DCF ارزش امروزِ درآمدهای فرداست؛ ابزاری تحلیلی برای کسانی که بهدنبال تصویری واقعی از ارزش اقتصادی شرکت هستند.
هزینه بازتأسیس (Cost to Duplicate Method)
این روش نیز در دستهی روشهای کمی قرار میگیرد و بر مبنای محاسبهی هزینههای لازم برای ساخت مجدد کسبوکار یا دارایی در شرایط فعلی بازار است. ارزش نهایی برابر است با هزینهای که برای بازتولید یا جایگزینی داراییها باید پرداخت شود.
کاربردهای روش هزینه بازتأسیس
- ارزیابی داراییهای فیزیکی مانند تجهیزات، ماشینآلات و ساختمانها
- تخمین ارزش داراییهای نامشهود مانند نرمافزارها یا علائم تجاری
- استفاده در بیمه برای تعیین میزان پوشش مالی در برابر خسارت
- تهیه گزارشهای مالی شفاف در حسابداری
- محاسبه هزینه بازسازی در زمان آسیب یا از بین رفتن داراییها
مزایای روش هزینه بازتأسیس
- مبتنی بر دادههای واقعی بازار و هزینههای کنونی
- ارائه تصویری دقیق از ارزش داراییها در زمان حال
- قابلیت انطباق با ماهیت و شرایط هر نوع دارایی
معایب روش هزینه بازتأسیس
- نادیده گرفتن ارزش ناملموس برند یا مزیت رقابتی
- دشواری در تخمین دقیق هزینههای بازتولید
- نداشتن دید آیندهنگر در محاسبه ارزش
بهطور خلاصه، این روش برای داراییهایی مناسب است که ارزش آنها به هزینه جایگزینی واقعیشان گره خورده است، نه پتانسیل رشد آینده.
ارزش روز تعدیلشده با ریسک (Risk-Adjusted Net Present Value)
این روش یکی از مدلهای کمی و تحلیلی ارزشگذاری است که برای برآورد ارزش فعلی یک کسبوکار یا پروژه، ریسکهای احتمالی آینده را در محاسبه جریانهای نقدی لحاظ میکند. در واقع، برخلاف مدلهای سادهتری مثل DCF که تنها نرخ تنزیل را در نظر میگیرند، در روش ارزش روز تعدیلشده با ریسک، احتمال وقوع هر سناریو و میزان ریسک آن هم وارد محاسبه میشود تا نتیجه به واقعیت نزدیکتر شود.
کاربردهای روش ارزش روز تعدیلشده با ریسک
- تعیین ارزش فعلی شرکتها یا پروژهها با توجه به جریانات نقدی آینده و سطح ریسک
- تحلیل جذابیت سرمایهگذاری و پیشبینی سودآوری در سناریوهای مختلف
- ارزیابی عملکرد مالی و توان تولید جریان نقدی در شرایط متغیر بازار
- تعیین ارزش داراییها برای تصمیمگیریهای استراتژیک خرید یا فروش
مزایای این روش
- دقت بالا در محاسبه ارزش واقعی با در نظر گرفتن ریسکهای احتمالی
- استفاده از دادههای مالی واقعی و قابل اندازهگیری
- قابلیت تطبیق با ویژگیهای خاص هر پروژه یا صنعت
- تحلیل جامع تمام جریانات نقدی و اثر ریسک بر آنها
معایب این روش
- نیاز به تحلیل عمیق و دادههای دقیق برای پیشبینی جریانات نقدی آینده
- حساسیت زیاد به فرضیات نرخ تنزیل و ضرایب ریسک
- پیچیدگی در مدلسازی و زمانبر بودن فرآیند محاسبه
- تأثیر چشمگیر تغییرات جزئی در نرخ تنزیل یا سطح ریسک بر نتیجه نهایی
به بیان دیگر، این روش ابزاری است برای آنهایی که میخواهند نه فقط ارزش فعلی، بلکه میزان اطمینان از دستیابی به آن ارزش را هم بدانند.
سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital Method)
روش سرمایهگذاری خطرپذیر یکی از سادهترین و پرکاربردترین روشهای کمی در ارزشگذاری استارتاپها است. این مدل توسط سرمایهگذاران برای برآورد ارزش شرکتهای نوپا در مراحل اولیه و میانی رشد استفاده میشود؛ جایی که هنوز دادههای مالی دقیق وجود ندارد اما پتانسیل رشد قابل توجه است.
کاربردهای روش سرمایهگذاری خطرپذیر
- تعیین ارزش فعلی استارتاپها پیش از جذب سرمایه
- محاسبه میزان سرمایهگذاری مورد نیاز برای دستیابی به اهداف رشد
- تخمین بازدهی احتمالی سرمایهگذاری در آینده
مزایای روش سرمایهگذاری خطرپذیر
- ساختار ساده و قابل فهم برای سرمایهگذاران
- تمرکز بر بازدهی سرمایه در آینده بهجای عملکرد گذشته
- مناسب برای استارتاپهایی که دادههای مالی کافی ندارند
- کمک به سرمایهگذاران برای سنجش پتانسیل رشد و توسعه کسبوکار
معایب روش سرمایهگذاری خطرپذیر
- دقت پایین به دلیل وابستگی به پیشبینیها و ذهنیت سرمایهگذار
- تأثیرپذیری زیاد از تمایلات و انتظارات شخصی سرمایهگذاران
- ریسک بالا در ارزیابی به دلیل عدم قطعیت در نتایج بلندمدت
در یک جمله: این روش برای زمانی است که هنوز عدد و رقم قطعی در کار نیست، اما چشمانداز رشد و جسارت کارآفرینان خودش نوعی عدد محسوب میشود.
ضرایب (Multiples Method)
روش ضرایب یکی از رویکردهای نسبی ارزشگذاری است که برای ارزیابی کسبوکارهایی در مرحله بلوغ یا رشد پایدار استفاده میشود. در این روش، ارزش شرکت بر اساس مقایسه با شرکتهای مشابه در همان صنعت و با استفاده از نسبتهای مالی استاندارد مانند P/E (قیمت به سود)، EV/EBITDA (ارزش بنگاه به سود قبل از بهره و مالیات) یا P/S (قیمت به فروش) محاسبه میشود.
در واقع، این مدل مثل آینهای است که عملکرد مالی یک شرکت را با تصویر بازار از رقبا مقایسه میکند تا بتوان تخمینی منطقی از ارزش آن به دست آورد.
کاربردهای روش ضرایب
- ارزیابی شرکتها بر اساس نسبتهای مالی واقعی و مقایسه با رقبا
- تعیین ارزش منصفانه در فرآیندهای ادغام، تملک یا جذب سرمایه
- تحلیل سریع موقعیت مالی شرکت در بازار بدون نیاز به مدلسازی پیچیده
مزایای روش ضرایب
- تکیه بر دادههای واقعی و قابل اندازهگیری از بازار
- سرعت بالا و سادگی در محاسبه نسبت به روشهای تحلیلیتر
- ایجاد دید شفاف از جایگاه نسبی شرکت در میان رقبا
معایب روش ضرایب
- وابستگی زیاد به دسترسی دادههای مالی دقیق و بهروز در بازار
- عدم توجه به ویژگیهای خاص و مزیتهای رقابتی هر کسبوکار
- در برخی صنایع با نوسانات زیاد یا شفافیت پایین، دقت نتایج کاهش مییابد
در مجموع، روش ضرایب زمانی کارآمد است که بازار بهاندازه کافی بالغ و شفاف باشد؛ جایی که عددها، بهجای حدسها، تعیینکننده ارزش واقعیاند.
منصفانه بازار (Fair Market Value)
روش منصفانه بازار یکی دیگر از روشهای نسبی ارزشگذاری است که ارزش یک دارایی یا شرکت را بر اساس قیمت منصفانهای که خریدار و فروشنده در شرایط عادی حاضر به معامله آن هستند، تخمین میزند.
در این روش، فرض بر این است که هیچکدام از طرفین تحت فشار یا اجبار معامله نمیکنند و هر دو اطلاعات کافی از شرایط بازار دارند.
کاربردهای روش منصفانه بازار
- تخمین ارزش داراییها یا شرکتها بر پایه معاملات واقعی بازار
- استفاده در فرآیندهای فروش، ادغام یا ارزیابی داراییهای مشهود و نامشهود
- ارزیابی شرکتهایی که حضور فعالی در بازار دارند و قیمتگذاری آنها ممکن است
مزایای روش منصفانه بازار
- تکیه بر دادههای واقعی و قیمتهای معاملاتی شفاف
- ایجاد دید منصفانه و کاربردی از ارزش در شرایط بازار آزاد
- سادگی در درک و ارتباط با مفهوم قیمتگذاری روز
معایب روش منصفانه بازار
- وابستگی شدید به دسترسی دادههای واقعی از معاملات مشابه
- نادیده گرفتن ارزشهای استراتژیک یا پتانسیل رشد بلندمدت شرکت
- در بازارهای کوچک یا غیرشفاف، ممکن است نتایج گمراهکننده باشند
به زبان ساده، این روش ارزش را همان چیزی میداند که بازار حاضر است بپردازد؛ منصفانه، ولی نه لزوماً آیندهنگر.
ارزشگذاری مقایسهای
روش مقایسهای (Comparative Method) یکی از پرکاربردترین روشهای ارزشگذاری نسبی استارتاپها و کسبوکارهای در مراحل رشد اولیه و میانی است. در این روش، ارزش یک شرکت یا دارایی از طریق مقایسه با معاملات مشابه در بازار برآورد میشود. به بیان ساده، ارزش دارایی برابر است با قیمتی که داراییهای مشابه در بازار دارند.
کاربرد روش مقایسهای
- تعیین ارزش منصفانه سهام یا داراییها: تحلیلگران با مقایسه شرکت مورد نظر با شرکتهای مشابه، به درکی از ارزش واقعی آن میرسند.
- تصمیمگیری سرمایهگذاران: اگر ارزشگذاری نشان دهد قیمت فعلی سهام کمتر از ارزش منصفانه است، فرصت خرید ایجاد میشود و بالعکس.
- ارزیابی عملکرد مدیریتی: شرکتها میتوانند با مقایسه خود با رقبا، نقاط قوت و ضعف مدیریتیشان را شناسایی کنند.
- ادغام و تملک (M&A): در معاملات خرید یا ادغام شرکتها، این روش مبنایی برای رسیدن به قیمت منصفانه فراهم میکند.
مزایای روش مقایسهای
- سادگی در اجرا و عدم نیاز به مدلهای پیچیده.
- استفاده از دادههای واقعی بازار که ارزش نهایی را با شرایط واقعی منطبق میکند.
- قابلیت کاربرد در صنایع مختلف (سهام، املاک، داراییهای ناملموس و…)
- انعطاف در انتخاب شاخصها مانند P/E، P/S یا EV/EBITDA.
- مناسب برای تخمین سریع و اولیه ارزش پیش از تحلیلهای عمیقتر.
معایب روش مقایسهای
- وابستگی بالا به دادههای عمومی و احتمال خطا در اطلاعات منتشرشده.
- نادیده گرفتن عوامل کیفی مانند کیفیت مدیریت یا نوآوری.
- استفاده از دادههای تاریخی ممکن است شرایط فعلی بازار را منعکس نکند.
معرفی روش نمونهکاوی تحلیلی
روش نمونهکاوی تحلیلی (Analytical Benchmarking) نیز از روشهای نسبی ارزشگذاری است که با مقایسه دادهها و شاخصهای عملکردی کسبوکار با میانگین صنعت، ارزش تقریبی آن را مشخص میکند.
کاربرد روش نمونهکاوی تحلیلی
- مقایسه عملکرد مالی و عملیاتی با رقبا برای تخمین ارزش واقعی کسبوکار.
- تحلیل سودآوری و شاخصهای کلیدی صنعت برای بررسی اثر تغییرات مختلف.
- شناسایی نقاط قوت و ضعف کسبوکار از طریق مقایسه با شرکتهای مشابه.
- ارزیابی دقیق ارزش داراییها بر اساس دادههای واقعی صنعت.
مزایای روش نمونهکاوی تحلیلی
- تکیه بر دادهها و شاخصهای واقعی صنعت برای ارزشگذاری دقیقتر.
- کمک به تحلیلگران در درک روندهای رقابتی و مقایسهای بازار.
معایب روش نمونهکاوی تحلیلی
- نیاز به دادههای دقیق و بهروز که همیشه در دسترس نیستند.
- نادیده گرفتن ارزشهای استراتژیک، مفهومی یا نوآورانه کسبوکار.
کارت امتیازدهی (Scorecard Valuation Method)
روش کارت امتیازدهی یکی از روشهای کیفی ارزشگذاری استارتاپها است که برای مراحل پیشبذری (Pre-Seed) و بذری (Seed) کاربرد دارد. در این روش، استارتاپ مورد نظر با استارتاپهای مشابهی که پیشتر تأمین مالی شدهاند مقایسه میشود و بر اساس مجموعهای از فاکتورهای کلیدی، امتیاز نهایی و در نتیجه ارزش تقریبی آن تعیین میگردد.
کاربرد روش کارت امتیازدهی
- ارزیابی توانایی، تجربه و تعهد تیم مدیریتی
- تحلیل اندازه و پتانسیل بازار هدف
- بررسی نوآوری و پیشرفت فناوری یا محصول
- ارزیابی مزیتهای رقابتی و موقعیت در بازار
- تحلیل استراتژیهای بازاریابی و فروش
- بررسی میزان سرمایه مورد نیاز و نحوه مصرف آن
مزایای روش کارت امتیازدهی
- تطبیق با شرایط بازار: استفاده از دادههای واقعی و نمونههای مشابه.
- انعطافپذیری بالا: قابل استفاده برای استارتاپها در صنایع و شرایط متفاوت.
- تمرکز بر عوامل کلیدی موفقیت: نگاه جامع به مؤلفههای انسانی و استراتژیک.
معایب روش کارت امتیازدهی
- ذهنی بودن: وابسته به نظر و تجربه ارزیاب.
- دقت پایین: جزئیات مالی در این روش لحاظ نمیشود.
- نیاز به تخصص بالا برای تفسیر و امتیازدهی صحیح.
تجمیع عوامل ریسک (Risk Factor Summation Method – RFS)
روش تجمیع عوامل ریسک نیز از روشهای کیفی ارزشگذاری بوده و برای استارتاپهای مراحل پیشبذری و بذری مناسب است. در این روش، ارزیاب ۱۲ نوع ریسک مختلف (مانند ریسک تیم، فناوری، بازار، رقابت و…) را شناسایی کرده و اثر هرکدام را بر ارزش نهایی کسبوکار کمیسازی میکند.
کاربرد روش RFS
- مناسب برای استارتاپهایی که هنوز به درآمد نرسیدهاند.
- قابل استفاده در مواقعی که پیشبینیهای مالی از دقت کافی برخوردار نیستند.
مزایای روش RFS
- سادگی در اجرا و نیاز کم به دادههای مالی پیچیده.
- توجه به ریسکهای واقعی کسبوکار که در موفقیت استارتاپ مؤثرند.
معایب روش RFS
- دقت پایینتر نسبت به روشهای کمی.
- وابستگی زیاد به تجربه و قضاوت تیم ارزشگذار.
برکوس (Berkus Method)
روش برکوس یکی از شناختهشدهترین روشهای کیفی ارزشگذاری استارتاپها در مراحل اولیه است. این روش توسط Dave Berkus طراحی شد و بر پنج عامل کلیدی تمرکز دارد: ایده، تیم مدیریتی، روابط استراتژیک، نمونه اولیه، و فروش.
کاربرد روش برکوس
- ارزیابی ایده و مدل مفهومی کسبوکار.
- بررسی تواناییها و تجربه تیم مدیریتی.
- سنجش وضعیت محصول یا نمونه اولیه (Prototype).
- تحلیل ارتباطات و روابط استراتژیک مؤثر بر رشد شرکت.
- ارزیابی توانایی جذب و حفظ مشتریان.
مزایای روش برکوس
- سادگی و شفافیت: قابل استفاده برای تخمین سریع ارزش استارتاپ.
- کاربرد در تصمیمگیری اولیه سرمایهگذاران.
- در نظر گرفتن عوامل انسانی و مدیریتی در کنار شاخصهای کسبوکاری.
معایب روش برکوس
- دقت محدود: بهویژه برای مراحل رشد پیشرفتهتر.
- نیاز به تجربه بالا در تحلیل و ارزیابی فاکتورها.
- پوششندادن تمام ریسکهای محیطی و بازار.
عوامل مؤثر بر دقت ارزشگذاری استارتاپ
دقت ارزشگذاری یک استارتاپ به میزان زیادی به ترکیب صحیح عوامل تحلیلی، دادهای و انسانی بستگی دارد. هر یک از این عوامل میتواند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم باعث افزایش یا کاهش دقت نهایی برآورد ارزش شود. مهمترین عوامل مؤثر عبارتاند از:
- میزان دسترسی به دادههای مالی دقیق و بهروز: دادههای مالی معتبر، پایه اصلی ارزشگذاری دقیق هستند. نبود شفافیت مالی میتواند نتایج را به شدت مخدوش کند.
- مرحله توسعه و سطح بلوغ استارتاپ: استارتاپهای در مراحل اولیه معمولاً فاقد سوابق مالی کافیاند، در نتیجه روشهای کیفی برایشان مناسبتر است.
- توانایی تحلیل و پیشبینی ارزشگذار: تحلیلگر باتجربه میتواند عدم قطعیتها را بهتر مدیریت و پیشبینیهای واقعبینانهتری ارائه دهد.
- ارزیابی صحیح ریسکها: شناسایی و کمیسازی درست ریسکهای بازار، فناوری، رقابت و تیم مدیریتی تأثیر زیادی در دقت نهایی دارد.
- مقایسه صحیح صنایع و بازارهای مشابه: انتخاب نمونههای اشتباه برای مقایسه میتواند به نتایج گمراهکننده منجر شود.
- استفاده از فرضیات واقعگرایانه: فرضیات اغراقآمیز درباره رشد یا سهم بازار، دقت تحلیل را به شدت کاهش میدهد.
- تجربه و دانش متخصصان ارزشگذار: دانش بینرشتهای در مالی، بازار و فناوری، عامل کلیدی در انجام ارزشگذاری دقیق است.
در نتیجه، هیچ روش واحدی را نمیتوان «بهترین» یا «بدترین» دانست. برای مثال، اینکه روش DCF را دقیقترین و روش کارت امتیازدهی را ضعیفترین بدانیم، دیدگاهی اشتباه و سادهانگارانه است.
انتخاب روش مناسب به سطح بلوغ استارتاپ و میزان دادههای در دسترس بستگی دارد. استارتاپهای در مراحل اولیه بیشتر از روشهای کیفی استفاده میکنند، در حالی که شرکتهای بالغتر از روشهای کمی و مالی بهره میبرند.
مقایسه دقت نسبی روشهای ارزشگذاری استارتاپها
در جدول زیر، ۱۱ روش رایج ارزشگذاری استارتاپها بر اساس میزان نسبی دقت آنها فهرست شدهاند:
| نام روش ارزشگذاری | دقت روش |
| روش تحلیل جریان نقدی (DCF) | بالا |
| ارزش روز تعدیلشده با ریسک | بالا |
| روش هزینه بازتأسیس | متوسط |
| روش سرمایهگذاری خطرپذیر | متوسط |
| روش ارزش منصفانه بازار | متوسط |
| روش نمونهکاوی تحلیلی | متوسط |
| روش ضرایب | متوسط |
| روش مقایسهای | متوسط |
| روش تجمیع عوامل ریسک | پایین |
| روش کارت امتیازدهی | پایین |
| روش برکوس | پایین |